مطالب پیشنهادی از سراسر وب

» همچو زورق روی آبی در شنا

همچو زورق روی آبی در شنا


تن به فرمانش بدادم ای رها

با بلند کردن سرم جانب شما


با نشان دادن رخی چون آفتاب

هر کلامش نیش شد ایمان حجاب


چون به پیرامون نگاهی ای رها

جلوه ها دیدم نخستین روح ها


دیدگانم لحظه ای تردیدها

تا یقین حاصل نشد بی اعتنا


جنب نهری در حجابی بانویی

آن چنان زیبا به زیبایی گلی


خوب رو ابیض جمالی سرخ موی

هر که بیند خط و خالش جلوه روی


دین و ایمانش خطر افتد دلا

مرد توحیدی اگر باشد رها


چون پشیمان از نگاهم لحظه ای

منحرف عشقی شدم تا توبه ای


تا تباهی لکّه از قلبم برون

بر زمین افتاده بی هوش و زبون


آن که باعث شد بیفتی در زمین

خود بداند ماجرا را لا غمین


چون ز بی هوشی به هوش آمد دمی

قدرتی حاصل شدش بر پا همی


بانویی دیدی چه زیبا بی خروش

دیده بودی او به تنهایی به هوش


تا به گردن او تو را انداخت آب

در درون نهری به دنبالش شتاب


همچو زورق روی آبی در شنا

از درون نهری شنیدم این صدا


آن چنان شیرین کلامی با وقار

خاطرم یاری نکردش ماندگار


از درون آبی سرا پا خیس هان

کرد بیرونم نگاهی مهربان


ما در این جا چون پری در آسمان

همچو انجم ماه رویانی جهان


با نگاهی جلوه بینایی نگاه

شد فروزان همچو خورشیدی پگاه


با لبی شیرین لطافت نغمه ها

روح دل سیراب شد از گفته ها


تا برابر شیر دالی رهنما

بانوان زیبا مرا ای آشنا


تا توانی کن نگاهی جلوه را

جلوه هایی همچو الماسی دلا


چون زمرد لعل هایی آتشین

تیغ برّان عشق را بینی همین


بی نهایت شوق داری اشتیاق

عشق سوزان شعله آتش در محاق


دیدگانم سوی چشمان شیر دال

خیره کردم جلوه ای دیدم چه حال


همچو خورشیدی و یک آیینه ای

در برابر بازتابی لحظه ای


هر چه اندیشی عجایب جلوه ای

خارق العادت ببینی لحظه ای


هر چه می خواندم نه سیراب از کلام

آن چنان شیرین کلامی گفته خام


آن سه دیگر بانوان شد آشکار

آن چنان نزدیک رو در رو کنار


یایکوبان رقص رقصان جلوه ها

آن چنان زیبا چه زیبا نغمه ها


همچو یک سیمرغ بودم جایگاه

رهنما ما را هدایت تا به جاه


لطف کن ما را نگاهی لحظه ای

ای که سیمرغی و یک داننده ای


شوق دیدارت کران تا بی کران

راه پیمودیم دیداری همان


ای شکوه ، ای نور جاویدان ابد

ای هنرور ای زمانی را صمد


بهره مند از ذهن گمگشته خیال

ناتوان از وصف والایت جمال


خود نمایان کن ببینم لحظه ای

همچو موسایی شوم یک بنده ای


در میان افلاک بگرفتی تو جا

نور مطلق کاملی تشخیص لا


ای به زیبایی جمالی آفتاب

آفتابی خالقی دارد بیاب


ما سبک بالان عالَم بوده ایم

از همان اول که عالِم بوده ایم


ای مرا مونس شدی پروردگار

آن توانایی بدادی رستگار


ولی اله بایبوردی



فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب


  ساخت وبلاگ   |   دستگاه آب قلیایی دکتر مومنی   |   روانشناس ایرانی در لندن  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! مشاهده