در خواب خوش ایمان دیدم قدحی در دست
بگرفته نگارینم از بوی خوشش سرمست
با غمزه بفهماندم دلبسته او گشتم
عشقش چو نسیمی صبح در وادی دل پیوست
از چهره حجاب انداخت دیدم رخ مهتابش
یک جذبه ربود از من هر چیز که بود در دست
مستی نگاهش را تصویر دلم کرده
یا رب چه جمالی بود در دیده من بنشست
پیوسته مرا پاید هر جا گذرم یا رب
در خواب مرا خواهد در راز و نیاز ای هست
گویا که نشان از تو دارد مددی فرما
در راه به همراهم یک دیده زد و بگذشت
با یاد خوشش از خواب مستانه گشودم چشم
تنها که خودی دیدم اندوه دلم سر رفت
ولی اله بایبوردی