بر محمّد آل او رحمت فرست
داد رس فریاد رس حکمت فرست
ای ابر قدرت تویی غالب غنی
حکم داری بردباری ای سنی
بنده ای هستم تویی معبود من
روز و شب در ذکر باشم بود من
ذکر یاهو بر لبم آنی شود
گونه هایم اشک بارانی شود
در اسارت بندهایی آهنین
دشمنان هر سو زنند تیری همین
دشمنان بی رحم آری در کمین
آهنین بندی ببین زنجیر کین
از دیاری شهر دور از اهل یار
مانده تنها می کشد او انتظار
در غریبی کشته گردد همچنین
قطع گردد سر ز تن مفصل همین
حمد گویم مهربان ای کردگار
عافیت دادی مرا پروردگار
ای تو قادر کردگار ای مهربان
مقتدر غالب تو باشی در جهان
بر محمّد رحمتی پروردگار
ذکر گویم لحظه ها ای کردگار
نام من را ثبت کن بر دفترت
مرحمت کن دولتت را از برت
ولی اله بایبوردی