بس تحمل بنده ای در جنگ کرد
بامدادان شامگاهان در نبرد
دشمن از هر سو کند حمله بر او
تیرها اندازدش هر سو عدو
نیزه ها شمشیرها او را نشان
در میان شان مانده او نالان فغان
اضطرابی را تحمل در میان
دشمنان بی حد فزون گشتند عیان
لا گریزی بین شان ای دوستان
چاره سازی می کند با روح هان
زخم هایی خورده کاری رو به خاک
یا به خون غلتیده جانان در هلاک
افتادش زیر سم اسب ها
زیر پا لشکر خروشان ای خدا
آرزوی جرعه آبی با نگاه
هر طرف ناظر کشد آهی صد آه
اهل و فرزندش طلب می کرد هان
با نگاهی ناتوان فرخنده جان
عافیت از آن من بود ای ولی
ناظر و حاضر خداوند جلی
حمد رحمان گویم ای پروردگار
شکر یزدان گویمت ای کردگار
ولی اله بایبوردی