مطالب پیشنهادی از سراسر وب

» پیرمردی که به غم در انتظار

پیرمردی که به غم در انتظار


باز افتادم به یاد نخل و چاه

از ضمیر دل کشیدم آه آه


یاد آن مردی که میزان بود و عدل

در حکومت آشنای جمله عقل


چاه می کند و زمین آباد بود

دست او یکسر به دست داد بود


حامی ایتام بود و هر ضعیف

نان خورشتش نان جو بود آن شریف


شب زمان او در مناجات اله

روزها در کار راعات اله


غصّه اش پایان نمی شد ای ولی

در دلش دریای غم بود ای ولی


حال کوفه یار بی یاور شده

نخل و چاهش در غم داور شده


پیرمردی که به غم در انتظار

در خرابه بود وقت افتطار


چشم بر دروازه در دوخته

تا بیاید شمع پرپر سوخته


با نوازش های نرم قُدسی اش

لقمه نانی بر دهد بر اِنسی اش


سه شبانه روز بود در فکر حال

تا که فردی آمد و با قیل و قال


گفت ای مرد در حق کی گریه ای

در حق یارم نیامد مویه ای


جان نثارش می کنم از دست من

کوتهی دیده نیاید انجمن


گفت ای جان در عدالت جان بداد

حامی ایتام و مظلوم داد داد


ولی اله بایبوردی

فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب


  دستگاه آب قلیایی دکتر مومنی   |   ساخت وبلاگ   |   روانشناس ایرانی در لندن  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! مشاهده