هر چند ز ما جانا بوده است تمنایی
از او طلبی ما را هر چند تقلایی
آن سبز چمن بینی جانا لب هر جویی
با بوته گلی زیبا خوش روی به خوش بویی
ای دوست مرا دردی محتاج به یک درمان
از مدعیان دوری نزدیک طبیبی هان
هر جا خبری باشد خود جوش خود آرایی
خود خواه نباید شد ای عابد دانایی
ختمی بکن ای عارف اتمام تو را حاجت
دعوی چه کنی جانا اعمال تو را آیت
در بین حضورانی غایب ز نظر جانا
چون ماه محاقی هان هم رنگ چه بس زیبا
خورشید طلوعش را هر آن ببینی هان
در پرده حجابی یار اندیشه خیالی دان
ارباب هنر ای یار اندیشه کند هر دم
اندیشه چو گنجی دان چون ذکر زبان مرهم
از او بطلب او را حمدی بکنی هر آن
نعمت چو فزون گردد شکری بکنی ای جان
هر کس که کند قصدی تا خون مرا ریزد
حاجت گه هستی او با ذکر بلا ریزد
دل جام جهان بین شد هر چیز عیان جانا
ترسیم شود بر دل آگاه دلی دانا
ولی اله بایبوردی