درون هر صدف همچو دُرّی همی
کن اندیشه ای تا سخن پروری درون هر صدف همچو دُرّی همیخردمند باشی رعایت سخن بیان آن کلامی به دانش بری
با گذر ایام دوران ای رها / می نویسم خاطرات از روز را / نامه اعمالی که یکسر آرزو / جاودانی آرزویی عیب لا
کن اندیشه ای تا سخن پروری درون هر صدف همچو دُرّی همیخردمند باشی رعایت سخن بیان آن کلامی به دانش بری
خوبتر در جهان چه چیز دلا باشدش معرفی کنی تو به مایک زنی پارسا و مرگ و نیاز این سه کامل کند وجود حیا
عیب و هنری نهان زمانی در بین ملل نهفته مانیگنجینه هنر چرا تو پنهان لب باز کنی هنر عیانی
با زبان خُلق نیک را تو بیان دل زبان را خزینه دار بدانبشنوی از کلام مؤلایی مرد دانا نهان به زیر زبان
با سخن خود را شناسان بین ما گر چه در زیر زبان دانا خفاما بشر را آزمون با منطقی آزمون ظرفی سفالی با صدا
برایت گوش ها باشد زبانی زیادی بشنوی کمتر بیانیبیندیشی بگویی آن سخن را کلامی را بگویی حق عیانی
خموشی مهر را بر لب زمانی زنی جانا ز بندی خود رهانیسخن را همچو تیغی فرض جانا دو لب را چون سپر فکری نهانی
بیندیشی سکوتی اختیاری که ابداعی بیان را اعتباریبرایت بهترین پاداش هایی ریاضت علم داری رستگاری
سزاوار بهشت لا با سکوتی به ذکری لایق آیی گر نکوییدرش خیری نباشد آن کلامی به دور از مطلبی آن را نگویی
چو از آفات سالم شد بیانی میان خلقی کلامی را عیانیکلامی برتر آمد از سکوتی که با گفتن خودی را وا رهانی
سخن خیر برتر آمد از سکوتی که همچون نهی و امری حکم اوییبیانی بر بشر دادش خداوند به همدیگر حقایق را بگویی
بکردند خواهشی را از سلیمان که واسط فیض باشد بین ما آنبگفت خورشید در حقّم دعایی کنی بر من ببخشد آن خداییبرایم بخشدش ثابت مکانی به دور از غرب و شرقی جاودانیچنین کرد عرض ...
آداب ادب سخنوری را از اهل خرد بگیر جانازانوی ادب کنی رعایت چون ماه شوی چو مهر هر جا
حکایت شنو گویمت پند را بگویی به دیگر کسان ماجرادرونی قفس طائری بود هان که با نغمه خوانی خوش الحان عیانکه از نغمه خوانی او شادمان همان صاحبش شادمان هر زمانقضایا چنین ش...
به مکتب خانه دادند کودکی را کیاست با فراست بود جانابه آدابی ادب تهذیب گردد به انواع خُلق نیکو دور از بدادیبا گر قصیری عمر ما را نهایت علم بر ما لا هویدامرا آن علم آموز...
بدان مفتاح هر یک از بدی هادروغی غیبتی بهتان بلایاهمان باشد بدانی شد زبانیجز از خیری نگه داری زبان را
زبان را ز شر آن کسی پاس دار که گویا عمل بر قرآن کرده یارسخن از نبی شد روایت دلا ز شر آن کسی دور ، او رستگار
ز عیسی شنو گویمت بشنوی به روزی خداوند راضی کسیبه رفتار انجیل حکمی عمل هم او کرده گویا رضایت بسی
سخن بشنوی گویمت ای رها هر آن کس ز نفسی هوایی خطاخودی دور سازد ز بد دورها عمل بر زبوری کند گوئیا
بفرمود موسی هر آن کس دلا ز بد همنشینان خودی را جداکه گویا عمل کرده بر این کتاب به تورات عمل کرده حکم از خدا
بابی از ابواب حکمت شد سکوت دم غنیمت در گذر ایام فوتبا سکوتی راه پیدا جایگاه عرضه دل را بر خدایی لا یموت
به مانند تو باشد در جهانیز عیسی پرسشی شد گو به ماییبگفتش هر که را عبرت سکوتی به افکاری سخن را ذکرهایی
به ابلیس آن زمانی غالب آیی نگه داری زبان را هر کجاییخموشی به سکوتی اختیاری به دور از هر بلایایی خطایی
به ایتامی دهی اطعام جانا کنی سیراب آن لب تشنه ای رابه معروفی کنی امری ز منکر کنی نهی دیگران را خود به هر جا