یقین حاصل حیاتی ای که انسان
به نجوایی قیامت سوره را خوانکه ما جمع استخوان ها را به هر آنگمانی لا بشر را لا حیاتییقین حاصل حیاتی ای که انسانولی اله بایبوردی
با گذر ایام دوران ای رها / می نویسم خاطرات از روز را / نامه اعمالی که یکسر آرزو / جاودانی آرزویی عیب لا
به نجوایی قیامت سوره را خوانکه ما جمع استخوان ها را به هر آنگمانی لا بشر را لا حیاتییقین حاصل حیاتی ای که انسانولی اله بایبوردی
نگهداری نهان اندیشه ایمانیقین حاصل بشر را ای که انسانتو را اندیشه ای بخشیده خالقز خواری ها رها خود را به هر آنولی اله بایبوردی
به رفعت قلّه ها گاهی نگاهیببندی کوله باری را که راهیصعودی کرده باشی ای خردمندبه جایی رهنمون فارغ ز آهیولی اله بایبوردی
چسان باور کنی خود را فلانیتوانایی وجودت گر نهانیبه قوّت ضعف خود گاهی نگاهیفرار از حسرتی چشم آرمانیولی اله بایبوردی
لحظه ایام عمر آدم در گذرفکر فردایی کنی ره توشه برآن جوانی فرّ دوران زندگیرفت بیرون از کفی کو آن ثمرولی اله بایبوردی
به فردایی بیندیشی چو دیروزگذر ایام طی شد تا به امروزجوانی را شکوهی هست جانابپا مغلوب لا بر نفس پیروزولی اله بایبوردی
قیامت سوره ای را خوان که نجوابه اندامت نگاهی کن به تقواکه هر عضوی ز اعضا بر تو گویدبگیری پند از عضوی ز اعضاولی اله بایبوردی
با خضوع قلبی جبین سایم به خاکبا الهی عشق هستی سینه چاکهمچو خورشیدی فروزان در سمادل به امیدی ز رجسی گشت پاکولی اله بایبوردی
نفس شیطان را چه با درگاه حقباب درگاهی گشا بر مستحقبا الهی ریسمانی ما رهادور از دنیا که با حق منطبقولی اله بایبوردی
ریشه امیدی درون خاکی پدیدگر چه سوزان چون کویری آفریدچشم امیدی به جانب آسمانتا فرو آن قطره بارانی امیدولی اله بایبوردی
همدلی وحدت میان خلق اجتماعبا رسالت علم آموزان دفاعشد معلم داد رس فریاد رستا هدایت خلق را سمت انتفاعولی اله بایبوردی
روح خود را چون دمیدی کالبدکالبد خاکی که خاکی را سزدذرّه ای ناچیز خاکی افتخارافتخاری در جهان نیکی نه بدولی اله بایبوردی
نهایت زندگی دارد بشر خاکبه گیتی عشق می ورزد چه بی باکبشر وارث به نیکی های دنیاهم او را زیوری دوری ز ناپاکولی اله بایبوردی
بشر را آفریدش این چه اسرارز جایی آمدش فرگشت ای یارتسلسل دور را بینم چه زیبااز اویی سمت اویی زیست تکرارولی اله بایبوردی
جهان رام فرمان پروردگارهم او را ثنا سمت او رهسپارمیان خلق عالم شدم اشرفیرها از جهانی ز دنیا فرارولی اله بایبوردی
علم را با علم توجیحی دلاعقل را با عقل ما تطبیق هاخوش بر احوال آدمی خلوت نشینبا صفا روحی گذر ایام راولی اله بایبوردی
با کرامت آشنا هر اولیابا علومی آشنا ما فهم لاجانشینان انبیا یاران پاکمتقی هر یک که ما را رهنماولی اله بایبوردی
آنچه را دیدم و یا خواندم دلااز کُتب هر یک بکردم من ادابر شما نقلی کنم گیرید پندبا ریاضت نفس گشتم آشناولی اله بایبوردی
مدّت ایامی بدیدند شیخ راجای روبی مسجدی را هر کجابا ضعیفان گفتمانی داشت شیخبین خلقی بود ایشان رهنماولی اله بایبوردی
آن لحظه رها از تن دوری ز تعلّق هاهر چیز به ویرانی جانب به سرا عقباعریان شده از جسمی حتّی که رها از خاکاز جلوه تعلق ها دوری که به کل دل پاکوادی وصال این جا در هجر گرفتاری...
انوار به پاکوبی چون زهره زهراییتاریک شبی رؤیت چون ماه خودآراییای بنده افلاکی در روی زمین پیداتقوای درون رؤیت محصول عمل زیبامحصول نمایانی با تجربت اندیشیدینداری دین...
با چهره معشوقی محبوب جهانی هاعاشق چه کند کاری مجذوب کند او رازیبا و شود فربه معشوق به همراه عشقهمراه اگر عاشق با زرد رخی آه عشقبا جلوه کدامین رخ عاشق به فغان دادیخوبی ...
ای خاک نشین آدم با خدعه شیطانیاز روضه رضوانی خارج پی نفسانیبا پاک دلان عالم همراه به آن جاییسرسبز فضایی خوش با نغمه هو هاییبا نغمه داوودی گفتیم حکایت راای دلبر شیرین...
شریکی ندارد خدای احد نه زاییده زاده است واحد صمدپناهی به خالق جهان مهربان برم تا به دور از شرارت زنانبه دور از حسد ورز انسان نما به دور از وساوس بشر جنّ هاوسیع رحمتت ا...