دین کامل یک مسلمان این چنین
حُسن خُلقی را رعایت با حیا با صداقت دل امانت را ادادین کامل یک مسلمان این چنین در میان خلقی زبانزد برملا
با گذر ایام دوران ای رها / می نویسم خاطرات از روز را / نامه اعمالی که یکسر آرزو / جاودانی آرزویی عیب لا
حُسن خُلقی را رعایت با حیا با صداقت دل امانت را ادادین کامل یک مسلمان این چنین در میان خلقی زبانزد برملا
با سخاوت حُسن خُلق ایمان نما تقویت ایمان به اخلاقی سخاتقویت کفری به بُخلی خوی بد شد زبانزد بین خلقی برملا
راستی راهی یک آمد در جهان از نبی یادی به خُلقی حُسن عیاندین به آیینی میان خلقی نما دین به اخلاق و سخا اصلاح هان
به خُلقی نکو جامه تقوا کسی اجازت ورودی به جنّت همیبه همسایگان احترامی دلا به خود دیگران هر کجا حرمتی
بهشتی به نیکی سلوکی نما میان خلق هایی مجامع دلابه رویی گشا با دلی نرم هان به خُلقی چه احسن نما بین ما
نامه اعمالی مرا باشد خراب پرسشی را به چه رویی من جوابگر گنهکارم به درگاه آمدم ای خدا رحمی کنی کیفر عذاب
یاد آن روزی کنی کیفر عذاب نامه اعمالی کتابی را حساباعترافی بر گناهان آن زمان نامه اعمالی به ثبت آمد کتاب
سلطان سلاطین را حمدی بکنی جانا او خالق زیبایی زیبای جهان آراروزی ده ما اویی اویی که خدا باشد او مالک یوم الدین او هادی دوران ها
هر که او را لا حیایی بین ما مرتکب کاری شود یکسر خطاچون حیایی لا برایش جان من از چنین افرادها پرهیزها
جاودانی خانه ای خواهی دلا خوش به حالت از خدا شرمنده لانامه اعمالت به تقوا توشه ای شد کلیدی باب جنّت را گشا
از حرامی باز داری چشم و گوش بطن را حافظ ز خوردن یا که نوشیاد آور خانه قبری را دلا یاد برزخ عالمی کن ای به هوش
گفته مردانی شنو جانم فدا لا حیا هر کس ز خلقی او دلااز خدایش شرم لا پر رو هم او بی حیایی او میان خلقی نما
پرسشی از جبرئیل کردش نبی بعد من آیی زمین چند بار همیگفت ده باری شوم نازل زمین گوهری ده از زمین گیرم همینده برایم شرح ای پیک آشنا آن کدامین گوهری گویی مرااوّلین گوهر ف...
میان خلقی کلامی را بگویی زبانزد بین خلقی نیک خوییادب آداب دارد ای عزیزان که با آداب دانی گفتگویی
گریز از عابدانی صالحانی فرار ابلیس از مؤمن کسانیفرایض چون زره حافظ کسی را ذخایر توشه تقوا را عیانی
رها از مکر ابلیس آن زمانی ببینی مرده شیطان را که فانیبپا انسان به دور از نفس خاطی به دور از هر خطایی ناگهانی
به غیر از من امیدی لا به اغیار برایم ملک ها باشد چه بسیارنمی بینی زوالی ملک من را چرا نومید گردی ای که هشیار
چرا غمگین برایت گنج هایی برایت رزق باشد از خداییمحوّل حال را بینی کنی حال رسد روزی برایت هر کجایی
چو آمرزش گناهت را نبینی چرا کاری که دیگر عیب چینیبه دور از هر گناهی اکبر اصغر گذر ایام در اخلاص بینی
چه جرمی صادر آمد حکم زندان چو سلمان سعد گشتی ای که انسانزمانی بسته زندان باب جانا گشا آن باب درسی ای مسلمان
محبّان نفس شیطانی هم اینان جفاکاران امیرانی محبّانتکبّر زاده بینی کذب را یاد کشی دادی فغانی این چه فریادکسی بینی به دور از خوف هایی گرایش شغل هایی گر کذاییدرآمد کسب ...
به دور از بد قرینی آفتی خیر ز اعرابی بیابانی که در دیرز مجنونی حذر دور از جزامی ز زانی دور با نیکان کنی سیر
ز فاسق بخیلان و احمق جدا ز جاهل گروهی کنی دورهاز جوینده عیبی خطا کار هان خودی دور سازی رها از جفا
ز کذّاب دوری کنی هر کجا میان خلق همچون سرابی نماکه از دور خود را نمایان چو آب به نزدیک چون شوره زاری دلا