والی به عاشقانت سوگند پیکر تو
در دیده آ نگارم تا لحظه ای ببینماز رخ دو بوته ای سرخ می شد دلا بچینمدر گردش گل و مل پیمانه در خروش استبر دست ده تو ساقی همدوش او نشینمحیف است لب نباشد تر گونه بر لب یاری...
با گذر ایام دوران ای رها / می نویسم خاطرات از روز را / نامه اعمالی که یکسر آرزو / جاودانی آرزویی عیب لا
در دیده آ نگارم تا لحظه ای ببینماز رخ دو بوته ای سرخ می شد دلا بچینمدر گردش گل و مل پیمانه در خروش استبر دست ده تو ساقی همدوش او نشینمحیف است لب نباشد تر گونه بر لب یاری...
رخ زیبای تو در دیده ما جایی نیستنغمه مرغ سحر در دل ما نایی نیستکیست در دیده ما می نگرد بر هر چیزبینش عقل نگر در پی ما پایی نیستعاشق سوخته بین همچو گلی در آتشدامن شعله ب...
یک نامه نوشتی که بخوانم ز دو عارفچون فتنه شدی می دهیم حُکم تعارفای زاهد شیرین سخن دِیر معانیبا من نتوان گفت حدیثی ز زخارفهجران نتوانست مرا آورد از پایعشقت تو قوی ساز ...
به دلم رسد که ببینمت رشحات حق تو یا علیبه درون کعبه دل گذار قدمی به یمن شفا علیهمه جا نشانه عشق توست به عدالت ضعفا علیچه بگویم ازهنر تو جان به تو زنده شد شعرا علیچه شود ...
بر درختی پاک طیّب از نبیآل هاشم را سلامی ای ولیآن درختی پاک نورانی نشانمیوه اش از وحی شد بینی عیانبا گلی ریحان مزین شد درختنازنینانی امامت جلوه بستبر دو فرد از انبیا ...
یا رسول الله از ما شد سلامبر تو رحمت باد از خالق بنامیا محمد ابن عبدالله هانمنتخب گشتی ز خالق بی گمانیا حبیب الله یا صفوة امینصد سلامی بر تو بادا بهتریناعترافی ای نبی ...
حمد گویم خالقی را مردمانهستی اول آخرین هستی همانزندگی بخشید هستی را خداهر چه در هستی خدایی را ثناهر چه را یادی فراموشی نه هانقادری مطلق توانا هر زمانکم نکردش نعمتش ر...
گوئیا کوچ از بلاد شیعه هانعلم ، حکمت چیست نطقی را بیاندسترس لا ما به فقدان نعمتیثروتی انبار هر یک عالمانولی اله بایبوردی
مقام علم عارف بگو تا کجامرا اختیاری صبوری چراممثّل صبوری همان انبیازبانزد که با اوصیا بین ماولی اله بایبوردی
شنیدم ز لوله بخاری نداخریدار ، مردان عاشق بلاوضو ساختم تا بخوانم نمازبه دور از بلا بر خدایی ثناولی اله بایبوردی
چو بیدار گشتم بخوانم نمازکه با خالقی گفتگویی درازز بابی برون حجره دیدم چه برفشدم منصرف سر به بالش چه رازولی اله بایبوردی
زمین زندان آدم گشت فلانیکه ما زندانیان زندان جانیدر این خاکی تولد گشتگانیمبه امیدی فنا تا زندگانیولی اله بایبوردی
به دور از این زمین بودم زمانیبه یاد آور که در جنّت مکانیچو ترک اولی ز آدم گشت صادربلا نازل حکایت را تو دانیولی اله بایبوردی
بقا عمری برایم زندگانیبه جاویدی گذر ایام فانیزمان آمد ببندی رخت خود رابه آن جا کوچ با او همزبانیولی اله بایبوردی
کنم شکری به دور از مردمانیبکردم زندگانی آن چنانیچو ماهی در درون آبی تقلاگذر ایام خود را تا که فانیولی اله بایبوردی
قلم عاجز به پایان لا کلامیقلم فرسا شدم عمری نه نامیسخن گفتم به هر بابی از اوییخودی مطرح نمودم بین عامیولی اله بایبوردی
ز راهی گر شوی غایب بدانیبه آن جایی رسی با او هر آنیکه از اویی به اویی راه آسانبرون شو از حجاب از او نشانیولی اله بایبوردی
چون بطّ نباشی هان روی آب به هر جانبچون موج به هر سویی با جزر و مدی بی تابغرقاب نخواهی شد ای فارغ از این گردابچون ماهی باشی هر لحظه شنا زیر آبولی اله بایبوردی
دریای معارف بین دریای هنر زیبازیبایی دریا بین زیبا صفتی پیدابا شمس نشیمن شو همراه هم او راهیغرقاب نخواهی شد امواج رها ما راولی اله بایبوردی
کدامین بید لرزانی اسیر نفس طوفانیتعدی تا به این حدی ز علم آموز ارزانیتمدن علم خود گویا لباسی عاریت زیبابه زیبایی نگر دانا برون از نفس شیطانیریاحین بوته گل ها را دهی ت...
چو خیامی کنی اندیشه جانازبانزد در میان خلقی چو او ماکه مابین اجتماعی هر بشر هانبه ظرف اندیشه ادراکی نمایانچو دانته گوته ای هومر که خیامبه دانایی زبانزد در میان عامز ...
به بی مهری مردان روزگاریحکومت پیشگان را اعتراضیبه ثبت تاریخ دورانی که محکومهمین افراد تاریخی چه مظلومسخن از شاعری صحبت که نامیهمان صاحب سخن سنجی حماسیهمان شخصی که د...
به جانب طور رو یابی تو آتشچو موسی آتشی پیدا در آنشز فرعونی جماعت چون که دوریبه آن وادی رسی وادی که طوریشنو جانا کنی فهمی کلامیکلامی را که منطق گفتمانیخلیل آسا به دور ا...
ز کامل واصلین مردان معارفیکی عطار شد چون خیل عارفیکی هم شد سنایی همچو عطارکه روحی را دو چشمی لازم ای یارموحد شیخ از محمود یادیکه از آثار او گلشن بهاریکه گلشن راز او اس...