در گرفتاری بلایی سخت هان
بر محمد آل او صدها درودهر بدی را دور از ما ای ودوددر گرفتاری بلایی سخت هانخوان دعایی را فرج حاصل شهودولی اله بایبوردی
با گذر ایام دوران ای رها / می نویسم خاطرات از روز را / نامه اعمالی که یکسر آرزو / جاودانی آرزویی عیب لا
بر محمد آل او صدها درودهر بدی را دور از ما ای ودوددر گرفتاری بلایی سخت هانخوان دعایی را فرج حاصل شهودولی اله بایبوردی
خود رها از نفس شیطان ای رهابر الهی حکم ها تسلیم ماپیروی از حکم الهی ای بشربنده ایمان را ، رها از جیفه هاولی اله بایبوردی
گاه خود را آزمون با صدق هاتا به حدی بندگی حق را ادااز حرامی دور جانب هر حلالعمر باقی را هدایت تا فناولی اله بایبوردی
یاد جبهه یاد سختی های جنگهمچو فرهادیم در دست تیشه سنگعشق بازی های ما در این جهاناز جهان بگذشت تا رفت آسمانمن که با نام خدا عاشق شدمهمچو مجنون در جنون وامق شدمدر کویر ...
باز افتادم به یاد نخل و چاهاز ضمیر دل کشیدم آه آهیاد آن مردی که میزان بود و عدلدر حکومت آشنای جمله عقلچاه می کند و زمین آباد بوددست او یکسر به دست داد بودحامی ایتام بود...
فرمان رسید از آسمان ای گوهر مأوای منفرمان تو را فرمان تو را این راز شد نجوای من کلِّ وجودم سجده ای بر قامت رعنای توای غایت آمال من تنها تویی ویدای من درهر وجودی جان د...
به تمدّنی گذر کن که ندارد از تو یادیچه بگویم ای عزیزان دل دردمند شادیچه تمدّنی گذر کرد و نشد شکوه یارابه چه ها کنم دلی خوش که به دُور نیست هادیخدمات مردم این شد که اثر ...
چنان اندیشه سازی با تفکرتمامی خلق افتند در تحیّربه ژرف اندیشه باید کرد دقتبه معلولی رسی یابی چو علّتسرانجام آدمی را جایگاهیبه رتبت علم باشد جان پناهیز من پرسی تفکّر ...
1گویند که حق با علی کیست علیسر منزل عشق جمله دلهاست علیخواهی که به کانون ولا زود رسیدر حمد خدا به سجده بین اوست علی2نغمه مرغ سحر زمزمه ذکر علیبشنو ای والی دوران که کنی ...
1دردهایی که به خنده التیامغم چرا ای دوست مرهم ناتمام2جایی که درد نیست هزاران طبیب هستنازم به عشق پاک به دردم حبیب هست3کوتاه تر از بام من ای دوست ندیدههر کس که رسد طعنه ...
ای گل برون بیا و ببین روزگار عمر صد حیف در مسیر خزانم بهار عمرهر چند گریه سر بدهم در فراق یار باز آ که سوخت جان دلم در گذار عمرتا کی در انتظار بمانم چو روز و شب بیچاره دل...
آسوده از خیالفکرم دگر ننالنالم چو نای نیاز روزگار هیای عاشق حزینمعشوق را ببینآزرده از جهانره سوی لا مکانولی اله بایبوردی
هر چند ز ما جانا بوده است تمناییاز او طلبی ما را هر چند تقلاییآن سبز چمن بینی جانا لب هر جوییبا بوته گلی زیبا خوش روی به خوش بوییای دوست مرا دردی محتاج به یک درماناز مد...
جان و خِرد را که کند آفرینمطلق خالق ازلی ای زمینذکر خدا هست کلیدی به ماحمد خدایی بکنی لحظه هاخُرد و کلان مرد و زنی ای رهاآن درود عاقبت کشت راجلوه شکوهی که هویدا عیانبی...
پند بزرگان هنر گوش کنرونق بازار فراموش کنهر که هنر عرضه به پولی کنداو نه هنرمند فضولی کندکار هنرمند صفای دل استخالق هر چیز به نای دل استدل که در این کوچه هوایی شودهال...
شرع دفتر را نگاهی گه به گاهبر موارد شبهه ناکی چون نگاهدور از هر شبهه ای سمت احتیاطتا پشیمانی نباشد در گناهولی اله بایبوردی
آن زمان را یاد بالا نیزه هارفت کتاب الله حُکمی برملابا ریا تزویر حق شد منزویآن که ناطق بود قرآن را دلاولی اله بایبوردی
رؤیتی از دور در آخر زمانهر بلاد اهلی بلدها دیگراناین چنین نقلی حکایت برملابا صدا سیما خبرها را بیانولی اله بایبوردی
گر چه فحشا بستری بینم دلابا بساط عیشی که پهنی بین ماشهرها بینم به آبادی نماساکنانش همچو قومی لوط هاولی اله بایبوردی
خواه از ما گر شما را حاجتیحاجتی دارم نه ما را دعوتیگر چه منصور دوانیقی طلبدر معیّت او برایم دولتیولی اله بایبوردی
در کمین گر ناتوان بس دشمنانزیر خاکستر نهان چون نار هانمنتظر آن لحظه آتش شعله وردشمنانی در کمین گردد عیانولی اله بایبوردی
زیر فاخر جامه ای پشمین لباسجامه عادی پوششی شد بین ناسجامه عادی پوششی بر نفس خودزرق و برقی جامه دیگر حکم پاسولی اله بایبوردی
زهد آن باشد که مالک نفس خویشدر تمامی حال دوران ای به کیشچون به دور از نفس خاطی ای عزیزخود نمایی بین خلقی کم نه بیشولی اله بایبوردی